از لیجیانگ تا دالی (Dali) با قطار دو ساعت راه بود. اولین تجربه قطار صندلی سفت من در چین. اول کار که مامور قطار صندلی نیمکت مانند رو به من نشون داد فکر کردم تمامش متعلق به منه و بقیه مسافرها باید طبقات بالایی بشینند یا دراز بکشند. خبر نداشتم این فضایی که من اشغال کردم متعلق به ۴ نفره نه یک نفر! با خیال راحت کوله بزرگم رو کنارم گذاشتم و به اعتراض بقیه مسافرها هم توجهی نداشتم. به خیال خودم بهشون لطف هم کردم اجازه دادم اونجا بشینند! وقتی بعد از یک ساعت متوجه اشتباهم شدم کلی شرمنده شدم از اینکه این ها چقدر خوب و مهربانانه با من برخورد کرده بودند.
آخرای مسیر قطار از کنار دریاچه اِرهایی (Erhai) بود با تعداد بسیار زیادی تونل. قطار توی شهر جدید دالی توقف کرد. از اونجا تا شهر قدیم دالی که جاذبه اون منطقه هست یک ساعت با اتوبوس توی راه بودم. وقتی به شهر قدیم دالی رسیدم متوجه شدم به مدت یك هفته بزرگترین فستیوال شهر دالی برگزار میشه و همه جا حسابی شلوغه، به حدی كه آزار دهنده شده بود. این فستیوال پیشینه تاریخی داره اما توی این چند سال اخیر تبدیل شده به فستیوال خرید و جذابیت چندانی نداره. عصر روز اول رو به گشت و گذار توی شهر، دیدن دیوار قدیمی و دروازه هاش، پاگوداهای سه قلو و مزرعه های گل محمدی در اطراف شهر سپری کردم.
روز دوم اقامتم در دالی کاملا متفاوت بود. یک موتور الکتریکی برای دیدن دریاچه و شهرهای اطراف به قیمت ۴۰ یوان کرایه کردم. توی چین برای راندن موتور الکتریکی نیاز به گواهینامه نیست. موقع کرایه موتور با یک پسر لهستانی-ایرانی-فرانسوی که به سختی و البته خیلی شیرین فارسی صحبت میکرد آشنا شدم. آرمان ۲۲ ساله و دوست دخترش جاسمین ساکن یکی از شهرهای کوچک چین بودند و برای تفریح به دالی اومده بودند. همسفرای امروزم رو پیدا کرده بودم. از همون چراغ قرمز اولی که آرمان رد کرد فهمیدم درصد خون ایرانی توی رگ هاش بسیار بالاست. تقریبا همه روز رو به گشت و گذار اطراف دریاچه ارهایی، دیدن مزرعه های بسیار زیبای گل های محمدی -که من رو یاد قمصر و نیاسر توی اردیبهشت می انداخت- و روستاهایی که هرکدام یک درخت بانیان کهنسال برای خودشون داشتند گذشت. به توصیه من شهر شیجو (Xizhou) رو هم توی برنامه گذاشتیم. موتورهامون شارژ کافی برای برگشت به دالی نداشت ولی دوست های جدیدم می تونستند چینی صحبت کنند و مدتی که مشغول ناهار خوردن و گشت توی شیجو بودیم، موتورها هم در حال شارژ شدن توی یک مغازه بودند.
عکس گرفتن با یک دست و کنترل موتور با دست دیگه توی جاده بین شهری نزدیک بود کار دستم بده. خوشبختانه تونستم از حادثه جلوگیری کنم ولی آسیبی که به مچ دستم وارد شد تا آخر سفر با من بود. توی مسیر بازگشت از جاده ساحلی به دالی هم پشه ها حسابی از خجالت چشم هامون در اومدند. ساعت ۱۰ شب بلیط قطار به سمت کونمینگ مرکز استان یونان داشتم و عملا سفر من به دالی به یک شب و یک و نیم روز خلاصه شد.
تاریخ سفر: بهار ۱۳۹۵
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۴دیدگاه
سلام من تازه این سفرنامه تون رو خوندم
خیلی جالب بود . واقعا خسته نباشید
به نظر شما قشنگ ترین مکانی که در چین دیدید کدوم قسمتش بود؟
سوال دیگه من اینه که در کوهستان جانگ جیا جیه میشه شب اسکان گرفت؟
امکانات برای اسکان شبانه داره؟ و هزینه اش چقدر؟
تو این کوهستان جایی برای تهیه آب غذا وجود داره؟
سلام دوست عزیز
خوشحالم براتون مفید بوده
من کوهستان آواتار و منطقه یانگشو و شهر لیجیانگ رو بسیار دوست داشتم
بله کوهستان آواتار امکانات اقامت حتی در رنج متوسط هم داره. آب و غذا هم اونجا میشه پیدا کرد. مشکل اصلی اینه که باید چمدون یا کوله پشتیتون رو مسافت زیادی با خودتون حمل کنید
ایولا
سپاسگزارم 🙏🏻😊