نوشته شده توسط نویسنده مهمان فرانک حسن زاده
کشور اندونزی با هفده هزار جزیره تنها یک درصد از خشکیهای زمین را اشغال کرده است، اما یکی از بزرگترین تنوع های زیستی جهان را دارد و زیستگاه یک هشتم تمام پستانداران، گیاهان و همچنین زیستگاه یک پنجم همه پرندگان جهان است. بهترین زمان سفر به اندونزی در فصل خشک یعنی اوایل اردیبهشت تا اوایل مهر است. سفر من در نوروز ۱۳۹۸ از غرب اندونزی، شهر مدان آغاز شد و تا حوالی شرق اندونزی، پارک ملی کومودو ادامه داشت.
ویزای اندونزی
اندونزی در تهران سفارت دارد و می توانید با ارائه مدارک لازم به این سفارت مراجعه کنید و بعد از پنج روز کاری ویزای اندونزی را تهیه کنید. آدرس سفارت اندونزی درایران، تهران: قائم مقام فراهانی، نرسیده به خیابان بهشتی، پلاک ۱۷۰ و شماره تلفن سفارت ۰۲۱۸۸۷۱۶۸۶۵ می باشد.
مدارک مورد نیاز ویزای توریستی اندونزی شامل موارد زیر می باشد:
- پرداخت هزینه های مربوطه به اخذ ویزا (پنجاه دلار آمریکا)
- اصل گذرنامه با حداقل اعتبار ۶ ماه
- اصل و کپی شناسنامه و کارت ملی
- عکس ۳*۴ با زمینه سفید، از روبرو و بدوت روتوش
- بلیط رفت و برگشت به کشور اندونزی
- رزواسیون هتل در اندونزی
- گواهی تمکن مالی باید به زبان انگلیسی صادر شده باشد و بانک صادر کننده آن را مهر کند ( حداقل موجودی ده میلیون تومان)
- تکمیل کامل و دقیق و خوانا فرم درخواست اخذ ویزا
بلیط پرواز به اندونزی
از آنجایی که ایران-اندونزی از مسیرهای پر رفت و آمد نیست، بنابراین پرواز مستقیمی هم وجود ندارد. گاهی در ایام نوروز پروازهای چارتری مستقیم بین تهران و جزیره بالی برقرار می شود. بنابراین باید از تهران به کوالالامپور (مالزی) و بعد اندونزی برویم و یا با ترکیش ایرلاین و پروازهای عربی به اندونزی سفر کنیم. مسیر پروازی من ( ارزونترین پرواز ) با عمان ایر از تهران به مسقط، مسقط به کوالالامپور و با پرواز ایر آسیا از کولالامپور به شهر مدان (اندونزی) و هزینه تقریبی بلیط هواپیما ۵،۵۰۰،۰۰۰ تومان شده بود.
ورود به اندونزی، سوماترای شمالی
از کوالالامپور بعد از یک ساعت پرواز به فرودگاه بین المللی مدان رسیدم. از آنجایی که خیلی ها به واسط اندونزی قاچاقی وارد استرالیا میشوند، پلیس فرودگاه با دیدنم شروع به گشتن وسایلم کرد و سوالهای زیادی را در رابطه با مسیر سفرم و زمان برگشت پرسید. بعد از برطرف شدن سوتفاهم به همراه فاطما میزبانم برای استراحت به خانه شان که در حومه شهر مدان بود رفتم. من با فاطما در سایت کوچ سرفینگ آشنا شده بودم و همزمان با من فاطما مهمان دیگری (پتری) از شهر جاکارتا، پایتخت اندونزی داشت. فردا صبح وقتی بیدار شدم مادر فاطما معروفترین غذای اندونزوی، ناسی گورنگ را برای صبحانه بهم پیشنهاد داد، بعد از خوردن میوه های استوایی تصمیم گرفتم ناسی گورنگ را امتحان کنم! با خوردن اولین لقمه احساس کردم یک کیلو فلفل قرمز در غذا ریخته شده است. ناسی گورنگ به معنی برنج سرخ شده، یکی از غذاهای اصلی کشور اندونزی است که به همراه گوشت و سبزیجات سرو میشود. .
بعد از گشت و گذاری در اطراف خانه فاطما و بررسی منطقه ای که با صدای اذان توجهم را به خود جلب کرده بود، برای خرید سیم کارت و صرف ناهار با پتری راهی شهر مدان شدیم، این شهر پایتخت استان سوماترای شمالی و چهارمین شهر بزرگ در اندونزی است.
برای دیدن اورانگوتان های سوماترای شمالی از طریق ون های بین شهری، از مدان به بوکیت لاوانگ رفتیم. هزینه ون های بین شهری حدود ۲ تا ۳ دلار بود.
اورانگوتان ها سه گونه باقی مانده از میمون های بومی اندونزی و مالزی هستند، که فقط در جنگل های گرم و پر باران سوماترا و بورنئو وجود دارند. اورانگوتان به زبان مالزی و اندونزی یعنی آدم جنگل و در مطالعات اخیر شباهت دی ان ای انسان و اورانگوتان ها تا ۹۷ درصد تایید شد است.
بعد از ۳ ساعت با عبور از نخلستانهای خود رو به روستای بوکیت لاوانگ رسیدیم و به همراه راهنماهای سفرمان آقای ایزو و اییو از بافت پلکانی روستا، رودخانه و پل های زیبایی این روستا دیدن کردیم.
فردا صبح با نون محلی سبز رنگ باکپائو که با شکر قهوه ای و پودر نارگیل پر شده بود و کیک سیب زمینی پِرکِدِل از ما پذیرایی شد.
بعد از صرف صبحانه برای یک پیمایش جنگلی سه ساعته جهت دیدن اورانگوتان ها آماده شدیم. دو دقیقه ای از شروع مسیر نگذشته بود که با باران شدید مواجه شدیم، اما خوشبختانه بعد از ده دقیقه با بند آمدن باران هوای خنک و مطبوع جایگزین هوای شرجی جنگل شد.
نیم ساعت بعد از پیمایش جنگلی موفق شدیم یک اورانگوتان مادر را به همراه بچه ۳_۴ سالش روی درخت ببینیم، اورانگوتان های مادر زمانی که با بچه های خود در طبیعت دیده میشوند، به شدت تهاجمی اند بنابراین سعی کردیم خیلی به بچه اروانگوتان ها نزدیک نشویم.
اگرچه اییو به عنوان لیدر خوب میتوانست با اورنگوتان ها ارتباط برقرار کند اما واقعا حین عکاسی باید مراقب حمله ناگهانی این حیوان باهوش باشیم.
کمی بعدتر مجددا یک نوزاد اورنگوتان ۷-۸ ماهه را که در حال شیر خوردن بود از نزدیک تماشا کردیم. اورانگوتان ها دوران کودکی طولانی دارند و تا ۸ سالگی با مادرشان زندگی میکنند، بنابراین پیوند عمیقی میان مادر و فرزند وجود دارد
از آنجایی که جمعیت اورانگوتان های سوماترا که در جنگل های سوماترا زندگی میکنند کمتر از اورانگوتان های بورنئو هست متاسفانه نتوانستیم اورانگوتان نر ببینیم.
در پیمایش جنگلی علاوه بر اورانگوتان چند نوع میمون دیگر هم دیده شد و از همه جالبتر میمونی بود که ایزون بهم گفت: به این میمون باید لبخند بزنی. به محض محو شدن لبخندم ناگهان میمون به قصد حمله به سمتم آمد خوشبختانه با کمک ایزون توانستم فرار کنم!
درجنگل انبوه سوماترا ایزون و ایو از ما با میوه های استوایی پذیرایی و برا من و پتری با برگهای درختان تاج برگ درست کردند.
از میان درختان تنومند به سمت رودخانه ای که در میان جنگل قرار داشت برای رفتینگ با تیوبی (البته بیشتر تیوب سواری بود) که محلی ها ساخته بودند رفتیم. بعد از دیدن آبشاری در میانه راه در نهایت به روستای بوکیت لاوانگ رسیدیم.
هزینه تور اورنگوتان و رفتینگ به ترتیب حدود ۷۰ و ۳۰ دلار بود.
مقصد بعدی قله سیبایاک بود. این قله آتشفشانی یک آتشفشان چینه ای یا مرکب است و اطراف شهر کوچک برستاگی در سوماترا شمالی قرار دارد. قله سیبایاک بیش از یک قرن پیش فوران کرد، اما همچنان فعالیت زمین گرمایی به شکل دریچه های بخار و چشمه های آب گرم در اطراف آتشفشان وجود دارد.
از بوکیت لاوانگ به مدان برگشتیم و از آنجا با اتوبوس (هزینه بلیط اتوبوس حدود ۱ دلار) راهی شهر برستاگی شدیم.
برای اقامت در هتلی که بیشتر شبیه مسافرخانه بود، نفری ۴ دلار پرداخت کردیم. هزینه های اقامت و غذا در اندونزی مانند دیگر کشورهای جنوب شرق آسیا کم است. فردا صبح با ون از شهر برستاگی به ابتدای مسیر پیمایشی رفتیم، بعد از ۲تا ۳ ساعت پیمایش جنگلی و با عبور از میان پوشش گیاهی خاص منطقه، دره ها و تپه های زیبا به دامنه قله ای که از دریچه هایش بخار و گاز گوگرد متصاعد میشد، رسیدیم.
من به قله سیبایاک رفتم اما همراهانم در دامنه قله به همراه افراد زیادی در چادرهای رنگارنگ اقامت داشتند منتظرم ماندند.
حین صعود و از بالای این قله آتش فشانی چشم انداز غیر قابل وصفی از کوهای اطراف داشتم.
هنگام برگشت با همراهانم تصمیم گرفتیم به چشمه آب گرمی که در همان حوالی بود برویم اما چون شرایط جوی مساعد نبود به شهر برستاگی برگشتیم. از همراهانم جدا شدم و با ون (حدودا ۲۰ دلار) به شهر پراپت که در ۱۱۰ کیلومتری برستاگی بود رفتم تا چند روزی را در یکی از جزایر دریاچه توبا، جزیره سموسیر سپری کنم. در اسکله شهر پراپت منتظر لنج ( بلیط لنج حدود ۱.۵ دلار) بودم که میوه عجیبی به نام میوه مار (میوه سالاک) با پوسته ترسناک و ضخیمش، توجهم را جلب کرد. سالاک میوه درخت نخل، بومی جاوا و سوماترا اندونزی است اما در مناطق دیگر اندونزی هم کاشته شده است.
از خانم فروشنده پرسیدم به چه شکلی باید این میوه را خورد ؟! ناخود آگاه خاطرات جنگل آمازون در ذهنم تداعی شد با توجه به تنوع میوه های منطقه و عجیب و غریب بودن شکل ظاهری شان، همیشه از بومی ها این سوال را می پرسیدم.
سوار لنج مسافربری قدیمی شدم و بعد از یک ساعت، حدود ساعت ۸ شب به محل اقامتم حوالی اسکله، در منطقه توک توک رسیدم. مهمانسرا باگوس بی در میان باغی با انواع درختان منطقه قرار داشت و هزینه اقامت در یک اتاق یک تخته حدود ۷ دلار بود.
دریاچه توبا بزرگترین دریاچه کشور اندونزی و بزرگترین دریاچه آتشفشانی جهان از زیباترین و بکرترین جاذبه های گردشگری در اندونزی است که بر اثر انفجار دهانه بزرگ یک آتشفشان ایجاد شده است. این انفجار، مخرب ترین فوران آتشفشانی کره زمین در طی بیست و پنج میلیون سال گذشته بوده است، در طی این رویداد دهانه بزرگ یک آتشفشان منفجر شد و با پر آب شدن این دهانه آتشفشان قدیمی دریاچه توبا و جزایر حاصلخیزش به وجود آمد.
صبح روز بعد به میوه عجبیی که به گردو شباهت داشت و کنار اتاقم افتاده بود، برخوردم. این میوه استوایی که پوسته سبزش در اثر برخورد به زمین جدا شده بود، کندل نات نام داشت. باغبان هتل وقتی دید با تعجب به میوه نگاه میکنم در مورد میوه توضیح داد و با شکستن پوسته ضخیم چوبی کندل نات مغز این میوه را به من هدیه داد. در هر میوه عمدتا دو مغز کندل نات قرار دارد.
از باگوس بی با دوچرخه به تپه بوکیت بتا رفتم و از بالای تپه محو تماشای دریاچه توبا شدم.
فردا صبح زود برای کشف جزیره به پرسه زدن در جزیره توک توک مشغول شدم، از میان مزارع برنج عبور کردم و بچه های زیادی را که به مدرسه میرفتند دیدم. بعد از کمی پیاده روی با سه دختری که انگلیسی بلد بودند همکلام شدم و در حالیکه از مسیر پرفراز و نشیب و از میان باغها و مزارع سبز عبور میکردیم آنها را تا مدرسه شان همراهی کردم.
یکی از جاذبه های گردشگری دریاچه توبا معماری خانه ها و رسم و رسومات اقوام باتاک هست. خانه هایی به سبک متفاوت، با سقف های منحنی و مخروطی شکل که پنجاه تا صد سال قدمت دارد.
حتی معماری قبرهای این اقوام شبیه معماری خانه هایشان هست.
نحوه مراسم عزاداری اقوام باتاک یکی از موارد شگفت انگیزی بود که دغدغه ذهنی ام شد و مرا با یک سئوال مواجه کرد!؟! درست چیست و نادرست کدام است ؟ در حقیقت سفر ذهنیت های ثابت آدمی را در هم می ریزد و بایدها و نبایدها را تغییر می دهد! به طور اتفاقی با شنیدن صدای موسیقی عجیبی از محل اقامتم در مراسم عزاداری یک سالمند باتاکی شرکت کردم. آنها معتقدند در مراسم فوت افراد سالمند به جای عزاداری باید سفر به جای جدید متوفی را جشن گرفت! حتی تابلوهای را که به انگلیسی نوشته شده بود سلامت جالان (سفر به خیر) در اطراف خانه متوفی به وفور دیده میشد.
اعضای خانواده متوفی با لباس های سنتی و موهای مرتب (خانم ها با موهای شینیون شده) از میان مهمانانی که در صف های موازی قرار داشتند و دست میزنند، عبور میکردند و برای تشکر بابت حضورشان به آنها شاباش میدادند!
البته مهمان ها هم برای خانواده متوفی خوراکی هایی مثل گوشت خوک، برنج و … هدیه می آورند. لازم به ذکر است که اکثر ساکنین این دریاچه مسیحی هستند. گروه موسیقی هم از صبح تا عصر همچنان به نواختن آهنگ ادامه میداد!
در جزایر دریاچه توبا میتوان از تفریحاتی مانند شنا، قایقسواری، دوچرخهسواری، کوهنوردی و آبتنی در آب گرم لذت برد. از آنجایی که اکثر مردم منطقه با موتور رفت و آمد میکردند و ماشین های زیادی وجود نداشت، به راحتی میشد با دوچرخه در جزیره گشت و گذار کرد.
سوماترای غربی
از جزیره سموسیر به پراپت برگشتم و با اتوبوس راهی پادانگ شدم (بلیط اتوبوس ۲۵ دلار). با دیدن پتو و بالش روی صندلی اتوبوس خوشحال شدم و با خودم گفتم تا صبح میخوابم. در نیمه های شب اتوبوسمان در جاده باریک و خطرناکی که با باران سیل آسا مسدود شده بود، گیر کرد. به همین دلیل از سفر زمینی در ادامه مسیر منصرف گشته و تصمیم گرفتم در بقیه مسیرها با پرواز جا به جا شوم. مسافت بین دو شهر حدود ۶۰۰ کیلومتر است، اما از آنجایی که این مسیر جاده پیچ در پیچ دارد حدود ۱۵ ساعت در راه بودم.
در پادنگ مایک به همراه دوستانش در یک خانه دانشجویی میزبانم بودند. به محض رسیدنم به آنها پیشنهاد دادم تا باهم به یکی از جزایر اطراف پادنگ برویم و شب سال تحویل را در چادر سپری کنیم. چهار نفری با دو موتور از میان جاده های پرپیچ و خم پادانگ عبور کرده و بعد نیم ساعت سوار قایق شدیم تا بالاخره هنگام غروب خورشید و قبل از تاریک شدن هوا جایی برای کمپینگ درجزیره پسومپاهان پیدا کردیم.
غیر از ما دو، سه گروه دیگر هم در جزیره حضور داشتند که با دیدن من به عنوان توریست در این جزیره نچندان معروف تعجب کردند. نیمه های شب با باد و باران مواجه شدیم اما کمی بعد از آرام شدن هوا تحویل سال ۱۳۹۸ شمسی بود.
عمده پوشش گیاهی جزیره پسومپاهان درختان بلند قامت نارگیل بود و در کنار هر درخت، روی زمین چند عدد نارگیل قرار داشت.
صبح زود حین پرسه زدن با خانه ای مواجه شدم که تنها خانه جزیره بود به عبارتی ساکنین این خانه مسئول امور جاری جزیره بودند و اندکی مواد غذایی برای فروش هم داشتند. مادر خانه در حالی که شیره نارگیل را به دیگی که روی آتش بود اضافه میکرد با زبان بی زبانی (چون انگلیسی نمیدانست با اشاره) نحوه درست کردن غذای پادنگی را برایم توضیح داد!
برای تماشای جزایر اطراف جزیره پسومپاهان، بر فراز تپه مرتفع جنگلی که در گوشه این جزیره وجود داشت رفتیم. در برگشت از تپه، دختری که بالای درخت بروی تخته صافی نشسته بود،کمکم کرد که به بالای درخت بروم و در خنکای نسیمی که از دریا به سمت درخت جریان داشت ماهی های رنگارنگ آب دریا را تماشا کنیم.
اندونزی پر جمعیت ترین کشور اسلامی هست، بنابراین در اکثر جزایر این کشور مساجد زیادی را میتوان دید.
حتی در مناطقی مثل جاوا رعایت حجاب برای دانش آموزان اجباری بوده و بافت نسبتا مذهبی در این شهرها حاکم هست. غذای اندونزی مخصوصا غذای پادنگی هم مثل دیگر کشورهای شرق آسیا تند بوده و از شهرت خاصی برخوردارند. حتی ممکن است در دیگر جزایر اندونزی مثل بالی هم غذای پادنگی سرو شود. در شهر پادنگ ماهی سفارش دادم و حین سفارش درخواست کردم که از سس تند برای سرو غذا استفاده نکنند، با وجود این ماهی کبابی به حدی تند بود که نتوانستم بخورم.
مجبورم پادنگ و جزایر اطرافش را که خیلی توریستی نیست و واقعا قشنگ و آرام هست ترک کنم و با ایرلاین سی تی لینک که ایر لاین خوبی هست، به جاکارتا پایتخت اندونزی بروم. مایک و دوستان مهربانش من را تا فرودگاه همراهی کردند.
جاکارتا پایتخت اندونزی
جاکارتا، هم مانند همه پایتخت ها شلوغ و پر ترافیک است و آسمان خراش های زیادی دارد. با دیدن سازه ها و بافت شهری جاکارتا ناخودآگاه احساس میکردم که در کوالالامپور هستم.
از بهترین خاطرات من در جاکارتا آشناییم با خانم آلنا، میزبانم و خانواده مهربانش بود. شاید بیشتر از اینکه تمایل داشته باشم جاکارتا شلوغ رو ببینم ترجیح دادم دو روزی را که در جاکارتا بودم بیشتر با آلنا و دوستانش بگذرونم و در مورد کشورشان و رسم و رسومات مردم اندونزی و همچنین در مورد کشورهای شرق آسیا صحبت کنیم. از دیدنی ترین جاهای جاکارتا شهر قدیم جاکارتاست که اکثر موزه ها در این بافت قدیمی قرار دارد.
دیدن برج صد و سی و دو متری موناس جاکارتا که در کنار پارکی در مرکز شهر قرار دارد خالی از لطف نیست. این برج نماد جنگ بوده و یادآور مبارزه برای استقلال اندونزی است.
ضمنا در همان حوالی میتوان مسجد استقلال جاکارتا را هم دید و از خوردن غذاهای خیابانی مثل ماهی کبابی لذت برد.
از آنجا با تاکسی اینترنتی گرب که معادل اسنپ یا تپسی ایران است و در شرق آسیا استفاده میشود به خانواده آلنا در مرکز خرید سنایان پیوستم. در جاکارتا مراکز خرید زیادی با قیمت مناسب وجود دارد. از مزایای گرب نسبت به اسنپ اینه که اگر تنها هستید، میتوانید با موتور سفر کنید و همچنین میشود چند نفره از یک تاکسی مشترک استفاده کرد(تپسی لاین).
جزیره بالی
صبح زود آلنا و پدرش من را به فرودگاه پروازهای داخلی جاکارتا بردند و از آنجا به جزیره بالی پرواز کردم. اندونزی بزرگترین کشور مسلمان نشین دنیاست، اما هشتاد و سه درصد از مردم بالی ( یعنی کمتر از دو درصد از جمعیت کل اندونزی ) هندو هستند. وقتی اسلام به اندونزی وارد شد هندوها اسلام رو قبول نکردند و به جزیره بالی پناه بردند. چند دقیقه ای از ورودم به بالی نگذشته بود که هندوهای زیادی را در معبدی که مشغول فراهم کردن مقدمات لازم برای مراسمی که قرار بود پس فردا برگزار شود دیدم.
به هندوهایی که در بالی زندگی میکنند بالیایی میگویند. مراسم و آیین های بالیایی ها با مراسم هندوهای دیگر کمی متفاوت هست. رقص های آیینی و سمبل های مختلفی در این آیین وجود دارد برای مثال برنج و گوشت خوک در مذهب بالیایی ها نماد برکت بوده و بسیار مقدس هست!
در روزهای که مراسم خاصی در معابد هندوها برگزار میشود میتوان این آیین ها را دید.
تصمیم گرفتم به معبدی که حین ورود به بالی دیده ام بروم، اما روز بعد به طور اتفاقی متوجه شدم در یک معبد نوساز، مراسمی به مناسبت ساخته شدن معبد جدید در کنار معبد قدیمی در حال برگزاری است. بنابراین ترجیح دادم به همین معبد بروم اما اجازه ندادند و گفتند باید ساری (دامن هندی ها) بپوشم، هر چقدر اصرار کردم فایده ای نداشت از میزبانم خانم میمی ساری قرض کردم و وارد قسمتی از معبد شدم.
بالیایی ها معتقدند در قسمت اصلی معابدشان که جایی برای دعا کردن است، غیر هندوها نباید وارد شوند. بعد از نواختن موسیقی خاص آیین بالیایی ها گروه رقص برای اجرای مراسم به میدان آمدند.
در حقیقت رقص های بالیایی یک سنت بسیار قدیمی است که بخشی از بیان مذهبی و هنری در میان هندوهاست.
از مزایای این مراسم قهوه و شیرینی های رنگارنگی بود که به عنوان نذری به حاضرین هدیه می دادند. بالاخره نذری مذهب های دیگر هم نصیبم شد.
در انتهای مراسم همه افراد شرکت کننده در چندین صف موازی روی زمین نشستند و با حرکات خاصی که با دستهایشان انجام می دادند، دعا کردند.
فردا صبح من و میمی سوار موتور شدیم و برای دیدن آبشار تگنونگان به دهکده ای حوالی منطقه اوبود رفتیم. این آبشار در جنگلی زیبا محصور شده و آب خنک و زلالش از یک چشمه خاص در دل جنگل سرچشمه میگیرد. ضمنا از سمت راست آبشار امکان بالا رفتن از آبشار توسط پلکانی که ساخته شده، مقدور بود.
سپس به دیدن یکی از زیباترین جاذبه های طبیعی گردشگری جزیره بالی یعنی شالیزارهای پلکانی تگالانگ رفتیم. این مزارع برنج توسط روستاییان بر روی تپه های روستاهای پجنگ و کمبوهان ایجاد شده تا کشاورزان بتوانند از خاک حاصلخیز به بهترین نحو ممکن استفاده کنند.
آبیاری این مزارع پلکانی از طریق سیستم سنتی آبیاری به نام سوباک امکان پذیر است. یک ساعتی را در شالیزارهای تگالانگ و در پلکان های مختلف گشتیم. ناگهان آنچنان بارانی بارید که در همان چند ثانیه اول کاملا خیس شدیم. از آنجایی که در فصل بارانی در اندونزی بودم، اکثر بعد از ظهرها و بعضی شبها با باران سیل آسا مواجه میشدم. بیشتر از همه نگران عروس و دامادی که با لباس عروسی بین شالیزارها در حال عکاسی بودند، شدم.
تا بند آمدن باران مشغول خوردن دسر اندونزیایی که ترکیب برنج سیاه، شیره نارگیل و برگ گیاه پاندان بود شدیم.
برای شام من و میمی به یکی از رستوران های منطقه اوبود که از توریستی ترین جاهای بالی است و رستوران و مراکز خرید زیادی دارد رفتیم و با دوست روسی میمی که در اوبود زندگی میکرد آشنا شدم.
بالی از توریستی ترین جزایر اندونزی است و اکثر افرادی که به بالی میروند از جزیره زیبای نوساپنیدا هم دیدن میکنند. معمولا هزینه ها در مکان های توریستی خیلی گرانتر از جاهای دیگر است. این قضیه در مورد کشور اندونزی هم صدق میکند. برای نمونه برای رفتن به جزیره نوساپنیدا با قایق تندرو، در کمتر از ۴۰ دقیقه حدود ۲۰ دلار پرداخت کردیم (رفت و برگشت ۴۰ دلار ). این مبلغ برای کشور ارزانی مثل اندونزی خیلی زیاد است!
با میزبانم خانم می می تصمیم گرفتیم شب را در قسمتی از جزیره که غروب خورشید به خوبی دیده میشود، سپری کنیم. در حوالی اسکله موتوری را کرایه کردیم و از جاده خاکی-سنگی به سمت ساحل کلینگ کینگ رفتیم. در میانه راه چندین بار به دلیل ناهموار بودن راه از موتور پیاده شدم، حتی یک بار هم حین حرکت موتورمان به زمین پرت شد! اگرچه موتور سواری در همه جای اندونزی مرسوم هست، اما بهتر است که حین موتورسواری بیشتر احتیاط کرد. روی تپه ای که بهترین چشم انداز از ساحل کلینگ کینگ، ساحلی با ماسه های سفید و صخره دایناسور داشت، کمپ کردیم.
کنار چادر روی سنگی به تماشای خورشید که اندک اندک خود را در پشت خط افق محو میکرد و رنگ آسمان اولوواتو در جنوب غربی جزیره را در هر لحضه تغییر میداد نشستیم.
البته من کمی نگران امنیت منطقه و باران شبانه بودم که خداروشکر با وجود باران شدید همه چیز به خوبی و خوشی سپری شد. تنها مشکل این منطقه میمون هایی هستند که تقریبا در تمامی جنگل های اندونزی به وفور وجود دارند، صبح وقتی برای لمس ساحل کلینگ کینگ از صخره دایناسور پایین رفتم میمون ها موزهایی که بیرون چادر گذاشته بودم را خوردند و تمامی آشغال های کیسه زباله را برای پیدا کردن پوست موز در اطراف چادر و در جنگل پخش کردند! لازم به ذکر است که ساحل کلینگ کینگ از تماشایی ترین جاذبه های جزیره نوساپنیدا است. مسیر صخره نوردی تا ساحل کلینگ کینگ با توجه به بارانی بودن هوا کمی خطرناک و لغزنده است. با دمپایی تصمیم گرفتم که از صخره ها عبور کنم اما در حین مسیر با دیدن دو توریست استرالیایی که به خاطر سر بودن صخره از رفتن به ساحل منصرف شدند، دمپایی ها را در آورده با پای برهنه راهی ساحل شدم. صدای پر طنین شکسته شدن امواج اقیانوس در ساحل ماسه ای کلینگ کینگ رعب و وحشتی را در من وجود آورد که خیلی زود به بالا برگشتم. به محض برگشتنم به بالای تپه ۳ سفره ماهی بزرگ را در ساحل کلینیک کینگ دیدم. بعد از صرف صبحانه با موتور به سمت ساحل شکسته که خلیج کوچکی در غرب جزیره نوساپنیداست، رفتیم. این ساحل هم مثل ساحل کلینگ کینگ از چشم انداز خاصی برخوردار است. ضمنا میتوان دور تا دور ساحل شکسته قدم زد و از تماشای آب دریا که چند رنگ به نظر میرسد، لذت برد.
راهی ساحل کریستال شدیم و در حوالی ساحل به جاده ای که از بالا توسط درختان جنگل محصور شده بود برخوردیم، جاده ای که خاطرات ساحل گیسوم استان گیلان را در ذهنم تداعی کرد!
ساحل کریستال به دلیل شفاف بودن آب دریا در این منطقه به این نام معروف است، اما هنگام حضورم با وجود شناگران زیاد و همچنین وزش باد، آب دریا به شدت کدر بود و کف دریا و ماهی های داخل دریا قابل مشاهده نبود.
در جزیره نوسا پنیدا به راحتی میتوان کوه آگانگ که مادر کوه ها نامیده میشود را دید. این کوه مخروطی شکل با بیش از ۳۰۰ متر یک کوه آتشفشان فعال است.
برای ناهار به بالی برگشتیم و در رستورانی که غذاهای خانگی متنوع سرو میشد، غذای پادنگی خوردیم.
بیش از بیست هزار معبد در بالی وجود دارد، جایگاه و معماری بنای بعضی از این معابد آنها را به یکی از سایت گردشگری بالی تبدیل کرده است. ورودی معابد بین سی تا پنجاه هزار روپیه (معادل ۳ تا۵ دلار آمریکا) است. در ورودی همه این معابد باید پارچه بلندی را مثل دامن لنگی به کمر بسته و بعد وارد معبد شوید (شبیه چادر سفیدی که در امام زاده ها باید سر کنیم). معبد گوآگاجا یا غار فیل در قرن نوزده در کنار جنگل و رودخانه پر آبی ساخته شده است.
در فضای پشتی این معبد که با رودخانه و درختان تنومندش حس معنوی به زائران هدیه میدهد قدم میزدم که متوجه حضور معبد کوچک دیگری شدم، معبد بودیسم ها!
بنابراین در معبد گوآگاجا هم میتوان معبد هندوها و هم معبد بودیسم ها را دید. از آنجا به معبدی که به چشمه آب مقدس (تیرتا امپول) معروف است رفتم. آب مقدس از دل زمین میجوشید و در نهایت به دو استخری که ماهی های بزرگ و رنگارنگی در آن وجود داشت وارد میشد. بالیایی ها در این استخری که وحشتانک بوی ماهی میداد، سرشان را با آب مقدس میشستند و تشریفات مذهبی را به جا می آوردند.
از قوانین جالب این معبد این بود که خانم ها حتما باید موهای خود را میبستند و بعد وارد معبد میشدند!
در این معبد هم جایی خاصی برای دعا کردن بود که غیر هندوها اجازه ورود نداشتند.
برای صرف ناهار با میزبانم به رستورانی که غذاهای متنوع اندونزیایی سرو میکرد رفتیم. سوپ قارچ، سالاد گوجه و خیار با پودر نارگیل تازه، برنج با گوشت اردک و مرغ محلی سفارش دادیم. همه این غذاهای هیجان انگیز در ظروف چوبی و روی برگ موز سرو شد! از آنجایی که میمی، میزبانم رستوران های ارزان و با کیفیت بالی را خوب میشناخت، هزینه همه غذاها در حدود ۱۲ دلار شد.
میمی حوالی منطقه اوبود زندگی میکرد از آنجا به خانه میزبان دیگرم خانم لیا که در کوتای شمالی بود رفتم. لیا اصالتا اهل مدان بود اما چون در شهرش نمیتوانست کار پیدا کند به جزیره بالی مهاجرت کرده بود. در جزیره بالی، اندونزیایی های زیادی از شهرهای مختلف هستند که به دلیل مشکلات اقتصادی مجبورند برای زندگی به بالی بیایند.
من و لیا روز اول پیاده به کلاب ساحلی پتیتو در کنار ساحل سمینیاک رفتیم، ساحلی با ماسه های سیاه در جنوب غربی جزیره که به خاطر داشتن موج هایش، محل خوبی برای موج سواری بود. ساحل سمینیاک به خاطر داشتن هتل های لوکس و مراکز خریدش بسیار معروف است.
قبل از اینکه وارد کلاب ساحلی شویم توسط نگهبان بازرسی شدیم. در این کلاب ساحلی رستوران و کافی شاپ های مختلفی بود و میشد رایگان در استخری که کنار دریا قرار دارد شنا کرد، اما هزینه غذا و نوشیدنی از بیرون گرانتر بود.
در مسیر برگشت حوالی خانه لیا به غذاخوری که توسط خانم محجبه ای اداره میشد رفتیم. چند نوع غذا شامل کوکو ذرت، خوراک سبزی جات، چند نوع ماهی، مرغ، خوراک گوشت گاو و … روی ویترین مغازه قرار داشت که به صورت سلف سرویس سرو میشد.
فردا صبح به همراه دوست دیگری که در کوچ سرفینگ با هم آشنا شدیم به ساحل نوسادوآ (به معنی دو جزیره) رفتیم. ساحل نوسادوآ به خاطر ماسه های سفید و رستوران ها و کلاب ساحلی (در کلاب ساحلی نوسادوآ باید مبلغی را به عنوان ورودی پرداخت کرد) یکی از توریستی ترین سواحل اندونزی است. نکته جالب در مورد ساحل نوسادوآ اینکه در هنگام جزر، سطح آب دریا به فاصله یک کیلومتری از ساحل پایین هست، بنابراین این ساحل میتواند جای مناسبی برای آموزش شنا بچه ها باشد.
با لیا خداحافظی کردم و با گرب موتوری راهی معبد اولوواتو شدم. پس از عبور از منطقه جنگلی در نهایت به معبد رسیدم. بعد از تهیه بلیط باید با ساری های که کنار باجه بلیط فروشی بودند خود را میپوشاندم و بعد وارد معبد میشدم. ( قوانین معابد بالی)
این معبد در جنوب غربی جزیره بالی و بر روی صخره ای سرسبز با منظره دریا قرار دارد. یکی از زیباترین غروب های جزیره را میتوان در این معبد تماشا کرد. معبد الوواتو از یک سمت توسط سواحل صخره ای و از طرف دیگر توسط جنگلی با درختان تنومند و میمون های فراوانش احاطه شده است.
از دیگر معابد معروف بالی میتوان به معبد تاناه لوت، معبد بساکی و معبد اولون دانو براتان اشاره کرد.
صبح روز بعد و قبل از اینکه بالی را ترک کنم به سالن ماساژ تایلندی در حوالی خانه لیا رفتم و ماساژ گرفتم. از آنجایی که ماساژور های تایلندی زیادی با قیمت مناسب در بالی حضور دارند، ماساژ تایلندی در بالی رو از دست ندهید. از خانه لیا در کوتا شمالی راهی فرودگاه شدم. هزینه تاکسی از آنجا تا فرودگاه بالی ۱۰۰.۰۰۰ روپیه بود اما با گرب موتوری ۳۴۰۰۰ روپیه پرداخت کردم. بنابراین با توجه به اختلاف قیمتی که وجود دارد پیشنهاد میکنیم در صورتی که تنهایی سفر میکنید به جای تاکسی از گرب موتوری استفاده کنید.
همانطور که قبلا هم گفته شده است اندونزی با هفده هزار جزیره یکی از بزرگترین تنوع های زیستی جهان را دارد و بالی یکی از هفده هزار جزیره اندونزی است! جالبه که بدونید خیلی از توریستهایی که مدت طولانی و چندین بار به دیدن کشور اندونزی رفتند، به دلیل شلوغی و گرون بودن جزیره بالی، ترجیح میدهند از جزایر دیگر اندونزی که بکرتر و آرام تر هست، دیدن کنند.
پارک ملی کومودو در نوسوتنگارای غربی
با پرواز، بالی را به مقصد جزیره لابوآن باجو ترک کردم. بار دیگر شانس دیدن کوه آتشفشانی آگانگ جزیره بالی حین پرواز به جزیره لابوآن باجو نصیبم شد.
به محض رسیدنم به همراه میزبانم به یکی از بازار های شبانه کنار ساحل رفتیم، بازاری که ماهی های متنوع، رنگارنگ و غذاهای دریایی میفروختند.
پس از تماشای بازار ماهی فروشان به مهمانی که به مناسبت تولد یکی از دوستان میزبانم برگزار شد، دعوت شدم. در این مهمانی افرادی با ملیت های مختلف حضور داشتند که در کنار هم اندونزیایی میرقصند. بعضی از این افراد برای بررسی گونه های متفاوت دریایی این منطقه چند سالی را در جزیره لابوآن باجو زندگی میکردند، بنابراین فرصتی پیش آمد تا از اطلاعات پر کاربردشان استفاده کنم. از آنجایی که اکثر این افراد در حفظ محیط زیست منطقه نقش مهمی داشتند، ایده جالبی را برای استفاده از لیوان یک بار مصرف پیشنهاد داده بودند به این صورت که هر فردی با نوشتن نام خودش روی لیوان چندین بار از یک لیوان استفاده میکرد و در مصرف ظروف یکبار مصرف صرفه جویی میشد. از دیگر مزایای مهمانی سرو غذاهای کشورهای مختلف بود.
باکوآن جاگانگ یک غذای اندونزی شبیه کوکو سبزی است، اما از دانه های ذرت، کمی سبزی و فلفل قرمز درست شده بود. هموس و برنجی که گفته شده بود به سبک غذاهای خاورمیانه است، برنج با کشمش سیاه، بادام هندی و دارچین ترکیب شده بود و بریانی نام داشت.
برای دیدن پارک ملی کومودو باید به جزیره لابوآن باجو می رفتم، بنابراین ساعت ۵ صبح راهی اسکله شدم و از آنجا با قایق، به همراه افرادی که در تورمان حضور داشتند از چندین جزیره این پارک دیدن کردیم. پارک ملی کمودو از سه جزیره بزرگ کمودو، رینکا، پادار و و بیست و شش جزیره کوچکتر تشکیل میشود. این پارک ملی به منظور حفاظت از اژدهای کومودو، که بزرگترین مارمولک دنیاست، ثبت شد. بعدها و در سال ۱۹۹۱ برای حفاظت از گونههای آبزیان، این پارک ملی در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار گرفت.
این منطقه به دلیل تنوع زیستی و زیستگاه منحصر به فردش از اهمیت بالایی برخوردار است. برای رفتن به این منطقه زیبا باید تور رزرو کرد و حدود ۷۰ تا۸۰ دلار پرداخت کرد.
از ابتدای حرکتمان تا جزیره پادار حدود ۲ ساعت طول کشید و من محو تماشای جزایری بودم که در طول مسیر قرار داشت. از اینکه به زیارت عجایب هفتگانه طبیعی دیگری میرفتم حس خوبی داشتم. در طول مسیر چندین بار سفره ماهی هایی را که در دسته های چندتایی بودن تماشا کردیم.
به جزیره پادار که من به آن پارادایس (بهشت) میگفتم رسیدیم.
مسیر پر بود از گل های زردی که به تازگی گل داده بودند. بعد از کمی پیمایش در این بهشت شرجی، اقیانوس به صورت دریاچه ای دیده میشد که توسط این جزیره احاطه شده است.
کم کم با افزایش ارتفاع، در بلندترین نقطه انگار در میان سه دریاچه ای که هر کدام از این دریاچه ها از یک طرف به اقیانوس راه داشت، قرار داشتیم.
مسیری بعدی، ساحل صورتی و از معروفترین و عجیبترین جاهای پارک ملی کومودو بود. در حقیقت ساحل صورتی ترکیب ماسه های سفید و قرمزی هست که صورتی به نظر میرسد. مرجان های قرمز که توسط میکرو ارگانیسم ها تولید میشوند بعد از اینکه به ساحل می رسند، در اثر سایش به ماسه های ریز قرمز تبدیل میشوند.
در حوالی ساحل صورتی از قایق پیاده شدیم و در حالیکه روی آب غواصی میکردیم و از تماشای گونه های رنگارنگ گیاهی و جانوری زیر آب لذت میبردیم، خودمان را به ساحل رساندیم و از نزدیک این ساحل زیبا را که واقعا حس عجیبی داشت، لمس کردیم. سپس برای دیدن اژدهای کومودو راهی جزیره کومودو شدیم.
کومودو بزرگترین مارمولک دنیا، معروف به اژدهای کومودو و در جزایر اندونزی زندگی میکند. این مارمولک گوشت خوار، تنها همگون خواری است، که نوزاد خود را می خورد. متابولیسم پایین بدنش باعث شده اکثرا در حال استراحت باشد، اما هنگام حمله سرعت بسیار بالایی (هشتاد کیلومتر در ساعت) دارد.
زمانی که نوزادان از تخم بیرون می آیند به طور غریزی از هر درختی که در اطرافشان است بالا می روند تا از خورده شدن توسط مادرها یا کومودوهای بزرگتر در امان باشند! به همراه راهنما و برای دیدن کومودو مسیر یک ساعته ای را در جزیره پیمایش کردیم. البته قبل از پیمایش توضیحات لازم در خصوص رعایت فاصله از این جاندار داده شد. در حین گشت چندین کومودو بالغ و بچه کومودو ۶ ماهه را که با دیدن کومودو بزرگتر به درخت پناه برد، دیدیم.
در این جزیره علاوه بر کومودو، آهو و میمون هم زندگی میکنند و گاهی اوقات توسط کومودو های بزرگتر شکار میشوند.
روز پر خاطره پارک ملی کومودو با دیدن غروب زیبای خورشید به پایان رسید
وقتی به لابوان باژو برگشتم با سوفیا همسر میزبانم و ریچاردکه اصلاتا سوئدی بود به کافی شاپ رفتیم و یک ساعتی را در مورد تفاوتهای فرهنگی مردم غرب و شرق صحبت کردیم. شب هم با درست کردن غذای ایرانی، زرشک پلو و مرغ در کنار خانواده گرم ریچارد سپری شد. در جزیره لابوآن باژو علاوه بر پارک ملی کومودو میتوان از طبیعت این جزیره و بازار ماهی فروشان که گونه های دریایی عجیبی در آن به فروش میرسد، لذت برد.
فردا صبح زود قبل از پروازم به لومبوک به بازار ماهی فروشان کنار اسکله رفتیم، همه ماهی گیر ها در روشنایی چراغ های اسکله صید ها را در سبدی که تکه های یخ داشت (یخ برای جلوگیری از فاسد شدن ماهی در هوای گرم جزیره) برای فروش به بازار میبردند.
عمق کم آب دریا شانس دیدن گونه های گیاهی و جانوری را برایمان فراهم کرده بود. ناگهان میزبانم من را به دیدن نوعی ماهی که شبیه ماهی مرکب بود اما از دسته سپیداجها بود فراخواند. سپیداجها باهوشترین گونههای بیمهرگان و شبرو هستند و حتی بهتر از آفتاب پرستها تغییر رنگ داده و استتار میکنند. آنها شبها و در تاریکی هوا به شکار خرچنگها و میگوها میپردازند. البته سپیداج ها تمام ماهی ها و جاندران دریایی را که پس از مرگ و با حرکت موج به ساحل آورده میشوند را جارو کرده و به پاکسازی دریا کمک میکنند! کلا به جاروی دریا معروفند! شاخکهای دراز و سفید سپیداج ها به هنگام گرفتن شکار قابل دیدن بود. سپیداجها معمولاً ۸ بازو دارند که دو شاخک گیرهای دراز در میان آنها قرار گرفتهاست.
جزیره لومبوک
با پرواز جزیره زیبای لابوآن باجو را ترک کردم و حین پرواز محو تماشای جزایر زیبایی شدم که در میسر جزیره مبدا و جزیره لومبوک (در استان لومبوک) بود.
از شهر لومبوک به شهر ماتارام رفتم. به همراه میزبانم خانم کامیلا که دختر مهربان و خونگرمی بود و فقط ۶ ماه از سال را درکشور اندونزی زندگی میکرد، برای دیدن غروب خورشید به ساحل سنگیگی رفتیم.
در اندونزی پنج دین مختلف زندگی میکند که یکی از آنها کونگهوچو است، در حقیقت این دین یکی از شاخه های ادیان بودایی است که در سالهای اخیر دولت آن را به رسمیت شناخته است. تمامی مراسم و آیین های این دین شبیه بودایی هاست و مانند بودیسم ها با کامل شدن ماه برای دعا کردن به معابد کونگهوچو میروند.
یکی از مراسم جالب کونگهوچوها، سینگ مینگ هست که اقوام متوفی سالی یک بار برای اجرای مراسم قبل از طلوع آفتاب به قبرستان میروند. در سال ۲۰۱۹ این مراسم روز پنجم آوریل برگزار شد و من خوشبختانه قبل از پرواز برگشتم به تهران شانس دیدن این مراسم را داشتم. اعضای خانواده متوفی در کنار قبر بستگان آتش روشن کرده و به صورت سمبلیک پول، کفش کاغذی و … میسوزانند.
در بالای قبرها سکوهایی قرار داشت که با نقاشی و گچبری های خاص بودایی ها تزیین شده بود و روی این سکوها شمع روشن بود و میوه و شیرینی قرار داشت.
بعد از دیدن معبد کونگهوچو در شهر ماتارام به قبرستانشان رفتیم و در میان قبرهای رنگارنگی که با سنگهای مختلف تزیین شده بودند، با سالمندی که در همان حوالی بود، در رابطه با رسم و رسومات این دین صحبت کردیم.
سپس برای شنا در یکی از بهترین ساحل های لومبوک با موتور و به همراه کامیلا و دوستش راهی ساحل نیپاه شدیم. با عبور از مسیر پیچ در پیچ ساحلی-جنگلی زیبایی که چشم انداز بی نظیری داشت، به دریای با آب زلال و آبی ( ساحل نیپاه) در ۲۶ کیلومتری شهر ماتارام رسیدیم.
دیدار از بازار روز ماتارام، که در فضای بسته برگزار میشود و همه چیز از انواع خوراکی ها تا صنایع دستی در این بازار به فروش میرسد را از دست ندهید.
ریشه زردچوبه تازه، زنجبیل آبی، چیپس پوست گاو، شیرینی های رنگارنگ اندونزیایی، میوه ها و ماهی های عجیب و غریبی که بیشتر از همه توجهم را به خود جلب کرد.
در خانه میزبانم خدمتکاری بود که هر روز غذای اندونزیایی درست میکرد و در اکثر وعده ها ی غذایی، غذا معروف کشور اندونزی سوپ تفو (پنیر سویا) بود که با سبزیجات تهیه و مثل خورشت با برنج سرو میشد.
من هم تصمیم گرفتم برای کامیلا و خانواده اش یک غذای ایرانی، زرشک پلو و مرغ درست کنم. متاسفانه زرشکی که با خود برده بودم تمام شده بود، از کامیلا برای تهیه زرشک کمک خواستم، بعد از کمی جستجو در اینترنت متوجه شدیم چیزی به عنوان زرشک در ماتارام وجود ندارد، اما کشمش میشود تهیه کرد. بنابراین کشمش پلو با مرغ درست کردم.
برای شناخت فرهنگ و نحوه زندگی مردم، از دیدن روستاهای یک کشور غافل نشویم. یک روز قبل از برگشتم به تهران به روستای کارانگ بایان حوالی شهر ماترام که بافت تاریخی و معماری قدیم خود را حفظ کرده بود، رفتیم.
حین گشت و گذار در روستای کارانگ بایان تجمع خانم های روستایی در حیاط یکی از خانه ها توجهم را به خود جلب کرد آنها روی زمین و در چند جای مختلف آتش روشن کرده و با قرار دادن دیگ هایی روی آتش، در حال تهیه غذا جهت مراسم عزاداری به دلیل فوت یکی از روستایی ها بودند.
روستایی ها در اندونزی مانند دیگر کشورهای جنوب شرق آسیا از امکانات محدودی برخوردارند.
از میان شالیزارهایی که در بعضی مناطق به صورت پلکانی بود رد شدیم و در چندین جای مختلف روستایی ها را که در کنار باغات مشغول فروختن میوه بودند، دیدم. در روستای کارانگ بایان هم میوه های متنوعی کشت میشد، بنابراین از یکی از باغدارها میوه های استوایی مثل رامبوتان، مانگوستین و سالاک خریدم.
همانطور که قبلا هم گفته شده اندونزی زیستگاه یک پنجم همه پرنده گان جهان هست، بنابراین یکی از پرنده های زیبای اندونزی را در خانه یکی از روستایها تماشا کردیم.
روز آخر قبل از طلوع خورشید برای دیدن مراسم سینگ مینگ به گورستان کونگهوچوها رفتیم و بعد از بازار ماهی فروشان ماتارام دیدن کردیم.
پرواز برگشتم از فرودگاه بین المللی لومبوک با پرواز ایر آسیا بود، از ایر آسیا به کوآلامپور برگشتم. در پرواز هم از من با کئی پلا یا کهی پلا (کدو پلو) که غذای محلی مازندرانی ها هست و با نیمرو یا بادمجان سرو میشود، پذیرایی شد. از اینکه در بعضی کشورها سلیقه مشابه غذایی وجود دارد، شگفت زده شدم.
هزینه کل سفر من به اندونزی برای ۲۱ روز به غیر از بلیط هواپیما که در ابتدای سفرنامه توضیح داده شد، حدود ۷۰۰ دلار آمریکا شد.
تاریخ سفر: اسفند ۹۷ و فروردین ۹۸
فرانک حسن زاده نویسنده مهمان
۱۴دیدگاه
سلام فرانک جان
خیلی عالی بود👌 واقعا لذت بردم از سفر و تجربه ای که داشتین و عکس های بسیار زیباتون. ایشالا همیشه همین جور شاد و سرزنده باشید.
سلام الهام جان
خیلی ممنونم از لطفتون 🙏🌺🙏
سلام خیلی از سفرنامتون و تجربه های جذاب کوچکتون مثل شیطونی میمونا لذت بردم 😍
خیلی دوس دارم از دیگر سفرهاتون بخونم و اگه امکانشه درمورد سفرتنهایی خانمها و امنیتش همچنین چگونگی شروع سفراتون برامون بنویسین.
من ۲۱ سالمه و عاشق سفرم اما هنوز فراتر از ایران سفر نکردم و منتظرم شرایط کرونا بهبود پیدا کنه.به امید روزی که منم سفرهامو به اشتراک بذارم😊
سلام
ممنونم از لطفتون 🙏
والا من پیشنهاد میکنم اول از کشورهای اطراف که از نظر فرهنگی به ما نزدیک تره شروع کنید و بعد انشالله به مقاصد دورتر برین امیدوارم که به زودی سفرنامه های شما رو هم بخونم 🌺
سلام. ممنون از انتشار سفرنامتون
یه سوال داشتم:توی مدارک برای ویزا رزرو هتل هم بود، شما که برای همه روزای سفرتون هتل نگرفته بودید مشکلی برای گرفتن ویزا نداشتید؟
سلام
خواهش میکنم🙏
برای همه روزها هتل رزرو نکرده بودم، اما در مجموع سفارت اندونزی سفارت خوبیه و به راحتی ویزا میده. اگر هم مشکلی باشه، راهنماییتون میکنند.
درود بر شما
سفرتون بسیار عالی و هیجان انگیز بود
درود بر شما
ممنونم از لطفتون 🙏
سلام برای من جالبه که در اندونزی فقط بالی معروف شده و واقعا نمیدونم چرا
ولی با هزینه کمتر میشه مثلا به لنگکاوی مالزی رفت و از همون طبیعت و دریا و ... لذت برد تا نظر شما چی باشه
سلام
لنگکاوی در مالزی هست که من نرفتم اما من شنیدم که لنگکاوی مالزی هم مثل بالی اندونزی گرونه. اما در مورد اندونزی باید بگم جزایر خیلی زیبایی داره ( مثل جزیره بوندا) که من متاسفانه به دلیل کمی وقت نتونستم، ببینمشون .
سلام, مطالعه کردم زیبا بود ولی میشد از جذابیت های خاص تر اندونزی صحبت کرد که ادم را به هیجان بیاره چه خوب بود راجب مردم اندونزی بیشتر صحبت میکردی مثلا جهان بینی شون توضیح داد در کل خوب بود اگر وقت و پول اش را داشتید به جزیره بورا بورا بروید و برامون مطلب بنویسید فیجی منتظرم یکی این جزایر برود و بنویسه چون جاهای خاص ای اند و کمتر کسی بهشون توجه داره امیدوارم همیشه سربلند باشید و دلتون شاد
سلام
ممنونم از لطفتون .
متوجه نشدم منظورتون از جذابیت های خاص اندونزی چی بود🤔 اما من در مورد آداب و رسوم اقوام باتاک و دین کونگهوچو که اخیرا به رسمیت شناخته شده، نوشتم. در مورد جهانبینی آدمها باید بگم که یه چیز کاملا شخصیه، مثل این اینکه یه خارجی بخواد چند روز تو ایران بمونه و فقط با چند نفر برخورد کنه و بخواد راجع به جهانبینی مردم ایران نظر بده !اما به طور کلی من احساس میکنم که در کشورهای فقیری مثل اندونزی مردم نسبت به ایرانیها شادتر و قانع تر هستند.
فرانک خانم عاااالی، فقط کاش یکی دو روز بیشتر جاکارتا پایتخت مونده بودید و بیشتر در مورد این شهر و جاذبه هاش مینوشتید و عکس میگرفتید. فقط میتونم بپرسم اون خانم کامیلا که شش ماه رو اندونزی زندگی میکرد اهل کجا بود؟ چون آلمان هستم و چند تا آلمانی این مدلی رو دیرم که شش ماه میرن کشورهای ارزون جنوب شرق یا شرق آسیا زندگی میکنن. ضمنا اون عکسی که از یه خانم هندو در حال مراقبه گرفتید یه شاهکار عکاسی هست. واقعا باید چند دقیقه به عکس خیره شد.
سلام
ممنونم از لطف و توجهتون، والا من خیلی جاکارتا شلوغ رو دوست نداشتم اما همانطور که تو سفرنامه نوشتم، خیلی شبیه کوالامپور بود،البته یه عکس از بافت قدیم جاکارتا هم گذاشتم. کامیلا اندونزیایی هست که ۶ ماه از سال رو در آلمان زندگی میکنه.