نوشته شده توسط نویسنده مهمان سید میثم شفیعی مطهر
ایرانیان زیادی شهرهای تفلیس و باتومی را دیده اند ولی دیدنی های گرجستان، محدود به این دو شهر نیست و من سعی کردم در این سفرنامه به برخی از مناطق دیدنی دیگر دراین کشورهم بپردازم.
ترکیبی از طبیعت زیبا و اماکن تاریخی و فرهنگی، این سفر را به یک خاطره به یادماندنی برای من تبدیل کرد. به عنوان یک ایرانی، پیدا کردن ردپاهایی از تاریخ و فرهنگ ایران زمین در این کشور بخش دوست داشتنی از این سفر بود.
مختصری درباره گرجستان
گرجستان یکی از کشورهای منطقه قفقاز است. اسم کشورگرجستان مثل نام چندین کشور دیگر توسط ایرانی ها گذاشته شده است. خود مردم گرجستان به جای استفاده از واژه “گرجی” از واژه “کارتلی” برای اشاره به کشورشان استفاده می کنند. واژه گرجی تغییر یافته واژه فارسی گرگی است. ایرانی های باستان احتمالا به خاطر نوع لباس یا آداب این مردم یا …، آن ها را با نام گرگی می شناختند.
همچنین نام چند تن از افراد مشهور گرجی در زبان فارسی به صورت مشتقات واژه گرگ تلفظ می شده است مثل گرگ سر در دوره ساسانی یا گرگین خان در دوره صفوی .
نام گرجی و گرجستان از طریق ایرانیان به اروپا و روسیه و سایر کشورها رسید و به جای واژه بومی کارتلی، تلفظ نام این کشور در زبان های مختلف ریشه در همین واژه فارسی دارد.
جمهوری گرجستان، کشوری با جمعیت حدود چهار میلیون نفر است که بیش از یک میلیون از این جمعیت ساکن پایتخت یعنی شهر تفلیس هستند. اکثر مردم پیرو شاخه ارتدکس گرجی از مسیحیت هستند. واحد پول گرجستان لاری نام دارد و هر لاری به صد تتری تقسیم می شود. زبان و الفبای گرجی یک زبان مخصوص به این کشور است.
در نقشه زیر مسیر حرکت من در گرجستان را مشاهده می کنید:
مقدمات سفر
ایرانیان برای ورود به گرجستان نیاز به ویزا ندارند.
بلیط پرواز مستقیم تهران به باتومی را به صورت ریالی و از سایت های ایرانی خریدم.در حالی که من پانصد هزار تومان برای بلیط باتومی پرداخت کرده بودم ، در روز قبل از پرواز قیمت بلیط به صد هزار تومان یعنی یک پنجم رسیده بود.
برای جابه جایی بین اکثر شهرها درگرجستان مثلا از باتومی به کوتایسی، مینی بوس هایی وجود دارد که بدون نیاز به هماهنگی قبلی و با پرداخت نقدی به راننده می توان از آنها استفاده کرد. البته این مینی بوس ها ساعت منظم ندارند و با پرشدن ظرفیتشان حرکت می کنند.
در بعضی مسیرها که نیاز به توقف در بین راه برای دیدن اماکن دیدنی داشتیم از قبل از طریق وبسایت گوتریپ ماشین با راننده رزرو کردم. در این سایت نیاز به پیش پرداخت برای رزرو نبود و قیمت ها بر اساس مسافت و زمان به صورت مقطوع در زمان رزرو تعیین می شد.
برای اقامت از طریق سایت بوکینگ و گزینه پرداخت در محل، چند مهمانخانه و هتل در شهرهای مختلف رزرو کرده بودم.
من سفر به گرجستان را با اقامت چند روزه در شهر باکو پایتخت جمهوری آذربایجان ترکیب کرده بودم و بلیط پروازهای تفلیس به باکو و باکو به تهران را از سایت های خارجی و از طریق کارت ارزی خریدم.
باتومی و میراث روم باستان
باتومی یک شهر توریستی کوچک در ساحل دریای سیاه است که به خاطر امکانات ساحلی، جنگل و کازینوهایش مشهور است.
بعد از فرود هواپیما در فرودگاه باتومی، برعکس سایر کشورها که مدت ها معطل انجام تشریفات فرودگاهی می شدیم، تقریبا بدون معطلی با مینی بوس های شهرداری به یکی از میادین مرکز شهر به نام میدان اروپا رفتیم که در آن جا یک آپارتمان کوچک رزرو کرده بودم.
در وسط میدان، مجسمه ای مربوط به افسانه پشم زرین نصب شده بود. بر طبق افسانه های یونان و روم باستان، یک قوچ با پشم زرین در این منطقه وجود داشته که نماد قدرت بوده است. این افسانه منبع فیلم ها و آثار هنری زیادی شده که ممکن است شنیده باشید.
شهر باتومی بخشی از منطقه باستانی کولشیس است که از قدیم با یونان و روم در ارتباط بوده است. مسئولان شهر سعی کرده اند در سطح شهر مجسمه های زیادی مرتبط با تاریخ روم باستان بسازند.
بعد از تحویل گرفتن آپارتمان، قدم زنان به سمت کلیسای جامع مریم مقدس رفتیم و در طول مسیر یک سیم کارت هم خریدم. این کلیسا در اوایل قرن بیستم ساخته شده ولی در دوران شوروی مدتی تعطیل شده و به عنوان بخشی از یک نیروگاه برق استفاده می شده است.
بعد از دیدن کلیسا و کنیسه ی یهودیان شهر و خوردن ناهار در یک رستوران ترکی به طرف ساحل رفتیم و در مسیر، برج الفبا و مجسمه های متحرک علی و نینو را دیدیم. مجسمه علی و نینو بیانگر داستان عشق یک پسر مسلمان آذری و یک دختر مسیحی گرجی در سال های آشوب و جنگ جهانی اول در شهر باکو است.
در پایان شب، سوار تله کابین شدیم تا شهر باتومی را از بالای ارتفاعات تماشا کنیم.
روز دوم با یک تاکسی اینترنتی به باغ گیاه شناسی باتومی رفتیم. تلاقی سبزی این باغ بزرگ در کنار آبی دریا ، این منطقه را بسیار دل نشین و زیبا کرده است و من از ساعت ها پیاده روی در آن سیر نشدم.
بعد از خوردن ناهار، از باغ گیاه شناسی به " قلعه گونیو" رفتیم. این قلعه میراثی از دوران حضور رومی ها در این منطقه است و در آن نمایشگاهی برای آشنایی با اسلحه های رومی و یک آرامگاه منتسب به یکی از شاگردان مسیح به نام ماتئوس وجود دارد.
بعد از چرخ زدن در داخل برج وباروهای قلعه، به شهر برگشتیم و شب به طرف محله مسلمانان باتومی و مسجد جامع رفتیم.
باتومی مدت زیادی بخشی از عثمانی بوده و این مسجد صد و پنجاه سال پیش به سبک مساجد استانبول البته در مقیاس کوچک تر ساخته شده است و هنوز فعال است.
برای شام غذای مشهور گرجی به نام خینکالی را امتحان کردیم.
روز سوم به دیدن آبشار ماخونتستی در حوالی باتومی رفتیم. در کنار آبشار یک گروه موسیقی با لباس های محلی در حال هنرنمایی بودند که دیدن آن خالی از لطف نبود. همچنین در نزدیکی آبشار یک پل سنگی قوسی وجود دارد که اهمیت تاریخی دارد.
بعد از سه روز گردش در باتومی، به یکی از میادین شهر به نام میدان آزادی رفتیم تا با مینی بوس عازم شهر دوم سفر یعنی کوتایسی شویم. بعد از مدت کوتاهی معطلی مینی بوس پرشد و حرکت کرد و بعد از حدود سه ساعت، به کوتایسی رسیدیم.
کوتایسی، پایتخت دوم گرجستان
با آن که کوتایسی یک شهر مهم وپایتخت دوم گرجستان و محل استقرار پارلمان کشورست ولی در مقایسه با شهرهای ایران، یک شهر کوچک محسوب می شود و جمعیت آن به صدو پنجاه هزار نفر هم نمی رسد.
این شهر به خاطر کلیساهای تاریخی آن و مناظر طبیعی شامل دره، رودخانه و غار مشهور است.
صبح روز چهارم سفر پیاده از مهمان خانه به پارک مرکزی شهر رفتیم. در این پارک اتوبوس هایی وجود دارد که گردشگران را به صورت گروهی به دیدن جاذبه های طبیعی بیرون شهر می برد. من از قبل به صورت اینترنتی با یکی از این گروه ها هماهنگ کرده بودم.
ایستگاه اول تور ، جنگل و دره اُکاتسه بود. بعد از پیاده شدن از اتوبوس و حدود نیم ساعت پیمایش در دل جنگل به یک دره زیبا و سرسبز رسیدیم. یک پل و گذرگاه برای تماشای بهتر چشم انداز دره ساخته شده است که نزدیک به هزار پله دارد.
این گذرگاه برای بچه ها و کسانی که ترس از ارتفاع داشته باشند، مناسب نیست.
بعد از دیدن دره به صومعه مارتویلی رفتیم. این صومعه روی یک تپه و مشرف به جنگل های اطراف ساخته شده است. مارتویلی یک لغت یونانی به معنی شهید است.
طبق تابلوی اطلاعات صومعه، قبل از مسیحیت در محل این صومعه یک معبد پاگان و یک درخت بلوط وجود داشته که نزد مردم مقدس بوده و کودکان خود را به پای آن قربانی می کردند.
در داخل صومعه شاهد مراسم ازدواج یک زوج گرجی بودیم.
بعد از دیدن صومعه، به دیدن تنگه مارتویلی رفتیم. از داخل این تنگه باریک یک رودخانه عبور می کند و برای دیدن آن سوار قایق های پارویی چند نفره شدیم.
تنگه زیاد طولانی نبود و بعد از حدود بیست دقیقه قایق سواری به محل سوار شدن برگشتیم و با اتوبوس به طرف ایستگاه آخر یعنی غار پرومتئوس رفتیم.
قیمت بلیط ورود به غار بیست لاری بود و در صورت تمایل به استفاده از قایق پانزده لاری به آن اضافه می شد. در داخل این غار نورپردازی زیبایی شده که نمای خاصی به غار داده است.
در بخشی از غار هم آب جریان دارد و اگر کسی علاقه به قایق سواری داشته باشد می تواند بعد از پایان بازدید با قایق از غار خارج شود. البته بخش آبی غار برعکس بقیه غار کوتاه بود و زیبایی خاصی نداشت.
صبح روز پنجم را به دیدن کلیسا و صومعه های تاریخی کوتایسی اختصاص داده بودم و اول به طرف صومعه مشهور گلاتی رفتیم.
گرجستان و ارمنستان سال های زیادی تحت حاکمیت مسلمانان قرار داشته اند ولی به عنوان دو پایگاه اولیه مسیحیت، کلیساها و صومعه های تاریخی زیادی در این دو کشور وجود دارد. مجسمه ها و نقاشی های دیواری زیبایی در این کلیساها وجود دارد که هر یک داستان و ماجرای خاصی را بیان می کند.
صومعه گلاتی یکی از بزرگترین مراکز مسیحیت در تاریخ گرجستان است که به آن لقب اورشلیم دوم داده اند. این صومعه در ابتدای قرن دوازدهم میلادی ساخته شده است و آرامگاه چند تن از پادشاهان گرجستان در آن قرار دارد. همچنین این مجموعه شامل یک آکادمی بوده که علوم مختلف روز در آن تدریس می شده است.
در نزدیکی صومعه مشهور گلاتی، یک صومعه کوچک به نام Motsameta قرار دارد که در صخره بلندی مسلط بر انحنای یک رود ساخته شده است و نمای چشم نوازی دارد.
دیدن یک نقاشی از دو مرد با شمایل اعراب مسلمان در داخل این صومعه حس کنجکاوی من را برانگیخت.
داستان ساخت این صومعه به دو برادر مسیحی به نام های دیوید و کنستانتین در قرن هشتم میلادی و در زمان تسلط اعراب بر گرجستان بر می گردد. این دو برادر علیه اعراب شورش می کنند و در نهایت توسط عوامل حکومت دستگیر و کشته می شوند. بر اساس روایت های مسیحی، جسد آن ها در این محل به رودخانه انداخته می شود و آب رود از سرخی خون آن ها گلگون می شود و به همین دلیل از آن زمان این رودCkalcitela به معنی سرخرود نامیده می شود. بر اساس افسانه ها یک شیر جسد این دو شهید را از رود خارج کرده و به محل صومعه گلاتی می آورد و در آن جا دفن می شوند.
این صومعه در قرن یازدهم میلادی برای بزرگداشت این دو برادر در محل قتل آن ها ساخته می شود و به همین دلیل به آن Motsameta به معنی جایگاه شهدا می گویند.
گفته می شود که در زمان انقلاب بلشویکی، کمونیست ها بقایای جسد آن دو را به موزه منتقل می کنند ولی در نهایت به صومعه برگردانده می شود.
بعد از دیدن این دو صومعه به دیدن کلیسای جامع باگراتی در کنار شهر رفتیم. این کلیسا در ابتدای قرن یازده توسط اولین پادشاه خاندان باگراتیونی ساخته شده است. این خاندان توانستند بعد از سال ها استیلای همسایگان بر کشور، یک حکومت مقتدر مسیحی در گرجستان ایجاد کنند. یکی از سران قدرتمند این خاندان ملکه تامار بود که یادگارهای زیادی از او در این کشور وجود دارد.
بورجومی و بهشت موعود
بعد از دو شب اقامت در کوتایسی، مقصد بعدی شهر بورجومی بود. در فاصله بین دوشهر کوتایسی تا بورجومی، یک صومعه خاص و نه چندان مشهورقرار دارد که کنجکاو بودم آن را ببینم. از قبل به صورت اینترنتی با یک راننده برای جابه جایی بین این دو شهر و دیدن این صومعه هماهنگ کرده بودم. هزینه این ماشین در این سایت با توجه به مسافت و زمان، ۱۷۸ لاری تعیین شده بود.
ظهر روز پنجم سفر بعد از حرکت از کوتایسی و گذشت حدود یک ساعت به یک دشت مسطح سرسبز رسیدیم که یک ستون سنگی طبیعی به ارتفاع چهل متر در میان آن وجود داشت. این ستون katskhi نام دارد و از قدیم به دلیل شباهت شکل آن به صلیب بین مردم مقدس بوده است. مردم محلی معتقد بودند که در بالای آن یک صومعه قرار دارد ولی به دلیل عدم امکان دسترسی، کاوشی در آن انجام نشده بود.
در سال ۱۹۴۴ یک گروه به آن صعود کرده و بقایای یک صومعه از قرن نهم میلادی و جسد یک راهب مسیحی را در بالای آن پیدا کردند.
در جهان مسیحیت گروهی از راهبان به نام stylites وجود دارند که در چنین صومعه هایی زندگی می کنند. در سال ۱۹۹۵، یک راهب مسیحی شصت ساله به نام ماکسیم تصمیم گرفت این صومعه را احیا کند و تا سال ۲۰۱۵ به مدت بیست سال در بالای این صخره زندگی و عبادت می کرد.
بعد از پیاده شدن از ماشین مسیر کوتاهی را پیاده روی کردیم تا به پای این ستون سنگی طبیعی رسیدیم. در پایین این ستون یک صومعه کوچک ساخته شده بود و گروهی زائر در آن مشغول دعا و نیایش بودند.
گرچه بالارفتن از این ستون سنگی برای مردم عادی ممنوع است ولی دیدن این ستون عجیب و محوطه اطراف آن واقعا برای من ارزشمند بود.
بعد از حدود دو و نیم ساعت به شهر بورجومی رسیدیم و بعد از قرار دادن چمدان ها در مهمان خانه و خوردن ناهار، قدم زنان به طرف پارک مرکزی بورجومی و چشمه های آب گرم رفتیم.
دویست سال پیش و در زمان حاکمیت امپراتور روسیه بر گرجستان، بخشی از سپاه روس که از جبهه های جنگ با عثمانی بر می گشتند، در حین عبور از جنگل های بورجومی با چشمه های خاصی برخورد کردند. آب گرم این چشمه ها علاوه بر گوارایی، اثرات معجزه آسایی دردرمان سربازان بیمار داشت. فرماندهان خبر آن را به نایب السلطنه روسیه رساندند.
نایب السلطنه دختر بیمارش را برای درمان به این منطقه آورد و با بهبود او شهرت این چشمه ها در همه جا پیچید و منطقه تبدیل به تفرجگاه خانواده های سلطنتی و اشراف شد و کاخ های مجللی در منطقه ساخته شد. بعدها یک کارخانه آب معدنی بطری های آب آن را به شهرهای مختلف جهان صادر کرد که هنوز مشهور است.
جالب است که مشهورترین کاخ بورجومی بعد از کاخ تزار روس، کاخ سر کنسول ایران در عهد ناصری یعنی میرزا رضاخان ارفع الدوله مشهور به پرنس ارفع است. او از معدود افرادی در جهان است که با آن که هیچ نسبت خونی با پادشاه نداشت، لقب پرنس پیدا کرده است. او در کتیبه ای کاخش را جنت الموعود نامید. امروزه این کاخ به خاطرنمای فیروزه ای آن به کاخ فیروزه معروف است و تبدیل به یک هتل مجلل شده که جزو هتل های زنجیره ای گلدن تولیپ است.
در داخل پارک یک تله کابین قدیمی وجود داشت که ما را به بالای ارتفاعات مشرف بر شهر برد و تا زمان تاریک شدن هوا آن جا بودیم.
همراه با رود کوروش
رود “کورا” یکی از رودخانه های مهم قفقاز است که از ترکیه منشا گرفته و بعد از عبور از گرجستان و آذربایجان و پیوستن رود ارس به آن، به دریای خزر می ریزد. در منابع یونانی مثل استرابو از این رود به نام رود کوروش نام برده شده و هنوز هم به این نام شناخته می شود.
واژه “کورا” در زبان های مختلف قفقاز به معنای آب، رود و ذخیره گاه به کار رفته است. در زبان گرجی به این رود “متکواری” به معنای “خوش آب” می گویند.
جالب است که چندین رود در دنیا “کورا” یا “کر” نام دارد که یکی از آن ها هم در نزدیکی کاخ کوروش در پاسارگاد جریان دارد.
این که چگونه یک نام مشترک پهنه وسیعی را از پاسارگاد تا قفقاز درنوردیده و ماندگار شده است نکته قابل تامل وجالبی است.
رودخانه ها همیشه مظهر حیات بوده اند و مثل سایر رودهای مهم جهان، در اطراف رود کوروش هم شهرهای تاریخی زیادی وجود دارد که تفلیس هم یکی از آنها ست.
برای روز ششم یک برنامه ریزی فشرده کرده بودم تا از بورجومی حرکت کرده و چند دیدنی مهم را که در مناطق مختلف در کنار مسیر این رود قرار گرفته است ببینیم و شب به تفلیس برسیم. به همین خاطر به صورت اینترنتی با یک راننده هماهنگ کرده بودم که به مبلغ ۱۹۲ لاری یک روز کامل با ماشینش برای دیدن این اماکن در اختیار ما باشد.
صبح زود از بورجومی به سمت جنوب گرجستان حرکت کردیم. در طول مسیر از کنار چند قلعه تاریخی گذشتیم و توقف های کوتاهی کردیم ولی مقصد اصلی یک شهر افسانه ای به نام واردزیا بود.
وارْدْزیا نام یک شهر سنگی درجنوب گرجستان است که در کنار رود کوروش در دل کوه کنده شده است. این شهر از حدود پانصد خانه غارمانند همراه با تونل ها و فضاهای مختلف و یک صومعه بزرگ تشکیل شدهاست. دوره اصلی ساخت این بنا به نیمه دوم قرن دوازدهم میلادی یعنی دوران طلایی گرجستان و سلطنت خاندان باگراتیونی بر می گردد. تمثالی از یکی از مقتدرترین حاکمان قفقازیعنی ملکه تامار در صومعه واردزیا نقاشی شده است.
گرجستان در بیشتر دوران های تاریخی تحت تسلط اقوام همسایه اش مثل ایران، عثمانی و روسیه بوده ولی در زمان حکومت ملکه تامار، سپاه او حتی تا شهر قزوین پیشروی کردند. نویسنده کتاب احسن التواریخ در دوره صفویه، واردزیا را یک شگفتی با دیوارهای غیرقابل تسخیر و بزرگ توصیف میکند و آن را مشابه با سد سکندر و قلعه خیبر می داند.
ولی بالاخره در قرن شانزدهم شاه طهماسب صفوی این شهر را تسخیر و غارت می کند و چند سال بعد این منطقه به دست سپاهیان عثمانی می افتد و با اخراج راهبان آن کلا متروک می شود.
موقع راه رفتن در تونل های این شهر سنگی حس سفر به اعماق تاریخ در من تداعی می شد. بعد از دیدن این شهر افسانه ای به “آخالت سیخه” رفتیم.
قلعه رباط یا آخالت سیخه (به معنی قلعه نو) نام قلعه ای در جنوب گرجستان است که در طول تاریخ مردمی از اقوام مختلف ارمنی، گرجی، یهودی و ترکان عثمانی در آن زندگی کرده اند و آثاری از خود به جا گذاشته اند. پایه اولیه آن در قرن نهم بنا شده است و بارها تجدید بنا شده است.
در داخل قلعه، چند ساختمان تاریخی شامل کلیسا، مسجد و مدرسه علمیه ساخته شده است. قلعه کاملا بازسازی شده و بخش های مختلف آن به عنوان رستوران، موزه و تالار برای برگزاری مراسم استفاده می شود.
ناهار را در یکی از رستوران های قلعه خوردیم و بعد به طرف مقصد بعدی یعنی “اوپلیست سیخه” حرکت کردیم. اوپلیست سیخه به معنی دژ خدا نام یک شهر باستانی است که در دل صخره های سنگی تراشیده شده است و سابقه سکونت در آن به عصر آهن بر می گردد. در این محوطه باستانی شواهدی از قربانگاه و معابد پاگان ها مربوط به قبل از مسیحیت وجود دارد. یک کلیسای مسیحی آجری نیز بعدا در قرن نهم و دهم در این شهر ساخته شده است. با حمله مغول در قرن چهاردهم این شهر متروک شد. بر فراز این شهر سنگی نمای زیبایی از رود کوروش دیده می شد.
بعد از دیدن اوپلیست سیخه، به شهر گوری، زادگاه جوزف استالین رفتیم. خانه دوران کودکی او در این شهر حفظ شده و در کنار آن یک موزه به او اختصاص داده شده است.
ما بعد از تاریکی هوا به این شهر رسیدیم و موزه تعطیل بود ولی مجسمه، محوطه خارجی موزه و واگن قطار اختصاصی استالین را دیدیم.
و بالاخره در پایان شب به هتل مان در تفلیس رسیدیم.
تفلیس، شهر خدا یا شهر شراب
شاید امروزه برای اکثر ایرانی ها نام تفلیس بیشتر تداعی کننده شراب انگور باشد ولی در زمان صفویه، علامه مجلسی این شهر را همردیف با دو شهرمقدس شیعیان یعنی قم و کوفه، به عنوان سه شهر برگزیده خدا ذکر می کند. این نقل قول نشان دهنده اهمیت این شهر برای ایرانیان و مسلمانان می باشد.
صبح روز هفتم سفر با یک مینی بوس به مرکز شهریا تفلیس قدیم رفتیم که در دو طرف رود کوروش قرار گرفته است. بازدید را از مجسمه واختانگ و کلیسای منسوب به او به نام کلیسای متخی شروع کردیم.
پایه گذاری شهر تفلیس در قرن پنجم میلادی به “واختانگ گرگ سری"، یک حاکم ایرانی تبار از خاندان خسروانی نسبت داده می شود. او با حمایت پادشاهان ساسانی حاکمیت شرق گرجستان را برعهده داشت.
مورخان معتقدند گرگ یک حیوان مقدس در بین مردم منطقه بود و او به همین دلیل این لقب را انتخاب کرده بود. واختانگ به صورت اتفاقی در طی شکار قرقاول به یک چشمه آب گرم رسید و از آن جا خوشش آمد و در آن جا شهری ساخت که تیبیلیسی به معنی شهر آب گرم نام گرفت. به دلایل مختلف از جمله تعصب پادشاهان ساسانی به آیین زرتشت، بین او و شاه ایران اختلاف افتاد و واختانگ در جنگ کشته شد.
بعد از دیدن کلیسا و مجسمه واختانگ سوار تله کابین شدیم و به طرف ناریکالا رفتیم. نارین قلعه (یا به قول گرجی ها ناریکالا) نماد تاریخی تفلیس محسوب می شود. این قلعه در دوران ساسانی پایه گذاری شده و در طول تاریخ بارها دست به دست شده است.
مشابه آن با همین نام در شهرهای مختلف ایران مثل نائین، اردبیل ، میبد و… وجود دارد.
با سقوط امپراتوری ساسانی، تفلیس هم به دست اعراب مسلمان افتاد و تا قرن ها یک امارت اسلامی در تفلیس برقرار بود. در قرن دوازدهم خاندان باگراتیونی توانستند بعد از سال ها یک حکومت مقتدر و مستقل مسیحی در گرجستان ایجاد کنند و با ساخت کلیساها و صومعه ها سعی در گسترش مسیحیت کردند که یکی از این کلیساها در نارین قلعه بود. ولی این حکومت هم با حمله مغول و تیمور ضعیف شد و در دوران صفویه مجددا تفلیس بخشی از ایران گردید.
در ابتدای قرن نوزدهم حاکمان گرجستان برای رهایی از حکومت مرکزی قاجار دست به دامان روس ها شدند و طی پیمان گلستان این منطقه رسما از ایران جدا و تحت تسلط روسیه درآمد.
در نزدیکی نارین قلعه به مناسبت هزار و پانصد سالگی تاسیس تفلیس یک مجسمه بیست متری ساخته شده است که مادر گرجستان نام دارد. در یک دست این مجسمه شمشیر به عنوان نماد رزم و شجاعت و دست دیگر جام شراب به عنوان نماد بزم و مهمان نوازی قرار دارد.
از کنار مجسمه نمای زیبایی از رود کوروش و شهر تفلیس دیده می شود.
بعد از ناریکالا به باغ گیاهشناسی تفلیس رسیدیم که در کنار یک آبشار زیبا ساخته شده است و مدتی در آن قدم زدیم.
در چند قدمی این باغ دل گشا، مسجد جامع تفلیس قرار دارد. ویژگی خاص این مسجد وجود دو محراب مجزا برای اهل تسنن و تشیع در آن است. این مسجد در قرن هجدهم برای اهل تسنن ساخته شده است ولی در دوران تسلط شوروی، با تخریب مسجد شیعیان شهر، بخشی از این مسجد به شیعیان اختصاص داده شده است.
سفر ما مصادف با ماه محرم بود ودر داخل مسجد تزئینات مربوط به این ماه و آگهی پخش نذری دیده می شد.
در این قسمت از شهر، با چند قدم پیاده روی می توان در کنار کلیساهای مسیحیان و مسجد مشترک اهل سنت و شیعیان، کنیسه بزرگ یهودیان و نیز باقیمانده یک آتشکده از دوران ساسانی را دید. این آتشکده هنوز بین مردم به نام آتشگاه شناخته می شود. البته درب آن بسته بود و ما امکان بازدید از داخل آن را پیدا نکردیم.
در این محله رستوران های متنوعی از جمله رستوران کوشر برای یهودیان و رستوران حلال ایرانی و عربی و… برای مسلمانان وجود دارد. بعد از صرف ناهار در یک رستوران عربی مشغول گردش در خیابان های تفلیس شدیم تا به میدان آزادی تفلیس رسیدیم.
در وسط میدان آزادی مجسمه جرجیس یا جورج مقدس توجه هر رهگذری را به خود جلب می کند. جورج که در عربی و فارسی به صورت جرجیس در آمده است، نام یک قدیس مسیحی است که در قرون اولیه پس از میلاد زندگی می کرده و در گسترش مسیحیت نقش زیادی داشته است. او نهایتا توسط رومی ها کشته شد.
در طول تاریخ، جورج به عنوان سیدالشهدای دنیای مسیحیت و به عنوان قدیس حامی جنگجویان صلیبی شناخته می شده و امروزه هم در نشان سازمان های مختلفی در انگلستان، روسیه و گرجستان دیده می شود.
مقصد بعدی پارکmtatsminda بود. این پارک بزرگ روی تپه ای مشرف به شهر قرار گرفته است که برج تلویزیونی، شهر بازی و رستوران های زیادی در آن ساخته شده است. برای رسیدن به بالای تپه می توان سوار یک فونیکولار شد.
در دامنه این تپه، یک آرامگاه قرار گرفته که برای ما ایرانی ها آشناست. این آرامگاه متعلق به گریبایدوف وزیر مختار روسیه در ایران در دوره قاجار است که تدوین کننده عهدنامه ترکمنچای بود. او در تهران توسط جمعی از مردم که به پیامدهای این عهدنامه اعتراض داشتند، کشته شد. جسد او به تفلیس منتقل و در این آرامگاه دفن شد. فتحعلی شاه مجبور شد هیاتی را همراه با هدایایی از جمله یک الماس از غنائم نادر برای عذرخواهی از قتل او به مسکو بفرستد.
بعد از عکاسی و تماشای نمای شهر تفلیس از ارتفاعات این پارک، به هتل برگشتیم.
مقصد روز هشتم موزه قوم شناسی تفلیس بود. این موزه هم روی یک بلندی و کنار یک پارک بزرگ ساخته شده و می توان پیاده از داخل پارک، با ماشین یا با فونیکولار به بالای آن رسید که ما راه اول را انتخاب کردیم.
این موزه برعکس موزه های دیگر، یک فضای بسته نیست بلکه در یک فضای سبز بزرگ ، خانه های مربوط به اقوام مختلف گرجستان بازسازی شده و در داخل هر خانه وسایل زندگی آن ها قرارداده شده است. معمولا یک فرد راهنما برای پاسخ به سوالات در هر خانه حضور دارد.
بعد از دیدن موزه به یک رستوران ایرانی به نام نایب رفتیم تا بعد از یک هفته چشیدن غذاهای مختلف، یک دل سیرغذای ایرانی بخوریم.
پس از ناهار با یک تاکسی اینترنتی به دیدن بزرگترین کلیسای گرجستان به نام کلیسای جامع تثلیث مقدس رفتیم که در سال ۲۰۰۴ ساخته شده است. این کلیسا به خاطر ارتفاعش از بخش های مختلف شهر قابل مشاهده است. در این کلیسا هم مراسم ازدواج برقرار بود.
همانطور که گفتم، نام تفلیس یا تیبیلیسی به معنی شهر آب گرم هست و یکی از جاذبه های این شهر حمام های سولفور آن هست.
شب نوبت امتحان کردن این حمام ها بود که به صورت های مختلف خصوصی، عمومی، مردانه و زنانه در قسمت قدیمی شهر برقرارهستند.
نکته عجیب در حمام های عمومی، این بود که اکثر افراد در آن به صورت برهنه مادرزاد بودند. پوشیدن مایو ممنوع بود و فقط اجازه دادند با حوله و لُنگ خود را بپوشانیم!
متسختا، دیدن قطعه ای از جسد حواریون
برای روز بعد از سایتی که قبلا معرفی کردم، یک ماشین با راننده برای رفت و برگشت به شهر تاریخی متسختا به مبلغ ۵۶ لاری معادل ۲۳ دلار رزرو کرده بودم. این شهر در ۲۵ کیلومتری تفلیس قرار دارد و بعد از حدود نیم ساعت به آنجا رسیدیم.
شهر متسختا پایتخت باستانی و شهری مقدس برای گرجی هاست. در قرن چهارم میلادی، چند سال بعد از اعلام مسیحیت به عنوان دین رسمی در روم و در زمانی که یکی از اعضای خاندان ایرانی خسروانی به نام مهران سوم (یا میریان سوم) از متسختا بر بخشی از گرجستان حکومت می کرد، بانویی مسیحی به نام نینو از روم شرقی برای تبلیغ مسیحیت به این شهر آمد. مهران و همسرش به دین او ایمان آوردند و این شهر سرآغاز مسیحیت در گرجستان شد. اولین ایستگاه ما صومعه Jvari به معنی صلیب مقدس بود. این صومعه روی کوهی مشرف بر شهر و رودخانه کوروش ساخته شده است. در داخل صومعه یک صلیب بزرگ وجود دارد. گرجی ها عقیده دارند این کلیسا محلی است که نینوی قدیس به جای یک معبد پاگان یک صلیب بزرگ چوبی معجزه گر برپا کرده است.
بعد به داخل شهر متسختا رفتیم. یک کلیسای کوچک در شهر وجود دارد که متعلق به نینوی مقدس بوده است .در کنار کلیسای کوچک نینو، صومعه سامتاورو قرار دارد. معنای نام این صومعه جایگاه پادشاه است و دلیل این نام گذاری وجود آرامگاه میریان سوم و همسرش در داخل آن است که همانطور که گفتم اولین شاه مسیحی گرجستان بود.
بقایای جسد یکی از راهبان مسیحی به نام پدر گابریل هم بعد از نبش قبرش در سال ۲۰۱۴ در داخل این صومعه نگه داری می شود که زائران زیادی دارد و صاحب کرامت محسوب می شود.
بزرگترین کلیسای تاریخی گرجستان، کلیسای جامع svetitskhoveli است که پایه گذاری آن در متسختا به میریان سوم و نینوی مقدس نسبت داده می شود و در قرون بعدی چند بار بازسازی شده است. بیشتر بخش های امروزی آن متعلق به قرن یازدهم است.
به عقیده مسیحیان گرجی، این کلیسا محل دفن خرقه مسیح است که توسط یک بازرگان یهودی به نام الیاس پس از مصلوب شدن مسیح به این شهر آورده شده است.
در قرن سیزدهم یک کپی از کلیسای مقبره مقدس اورشلیم هم در داخل این کلیسا ساخته شده است.
به خاطر تقدس این کلیسا، بسیاری از پادشاهان و اسقف های گرجی در آن دفن شده اند از جمله واختانگ گرگ سر و ارکلی خان.
ارکلی خان، حاکم گرجستان از طرف نادرشاه بود. او در زمان آغامحمدخان سر به شورش برداشت که منجر به لشگرکشی آغامحمدخان و غارت تفلیس شد.
بر روی یکی از سنگ قبرها در داخل کلیسا، نوشته هایی به خط عربی وجود داشت که برای من عجیب بود و کنجکاو شدم که صاحب آن را پیدا کنم. این سنگ قبر متعلق به همسر گیورگی یازدهم است.
جورج یا گیورگی یازدهم، حاکم گرجستان در دوره صفویه بود. او به ظاهر مسلمان شد و در ایران به گرگین خان مشهور شد. او از سوی شاه سلطان حسین صفوی به ولایت قندهار منصوب شد و در طی شورش افغانها کشته شد. شورشی که در نهایت به انقراض صفویه منجر شد.
یکی از بخش های عجیب کلیسا، محل نگه داری از بقایای جسد یکی از حواریون مسیح به نام آندریاس است. نگهداری از بخش های مختلف بدن حواریون و قدیسین مسیحی از رسوم قدیمی کلیساهای مهم دنیاست و کلیسا های زیادی در دنیا مدعی مالکیت بخشی از بدن حواریون یا بخشی از صلیب یا خرقه مسیح هستند و به آن افتخار می کنند. در طول تاریخ تصاحب این باقیمانده ها به تکه پاره شدن و جا به جا شدن این اجساد منجر شده است و باعث جنگ های زیادی بین طرفداران فرقه های مختلف مسیحیت شده است.
در مسیر برگشت از شهر متسختا، توقفی در کنار دریاچه مصنوعی تفلیس داشتیم. در کنار این دریاچه، یک سازه بزرگ نمادین به نام تاریخچه گرجستان ساخته شده است که به صورت نقش برجسته رویدادهای تاریخی گرجستان را بیان می کند.
بعد از نه روز، گشت و گذار در شهرهای مختلف گرجستان به پایان رسید و در ادامه سفر عازم باکو پایتخت جمهوری آذربایجان شدیم.
هزینه های سفر گرجستان
به ازای هر نفر هزینه ها به صورت زیر بود: • بلیط تهران باتومی: پانصد هزار تومان (حدود ۱۶۰ دلار به نرخ آن دوره) • مهمان خانه و هتل برای مجموع نه شب در شهرهای مختلف گرجستان: ۱۶۲ لاری معادل ۶۵ دلار به ازای هر نفر • حمل و نقل زمینی بین شهر های مختلف گرجستان: ۱۱۷ لاری معادل ۴۷ دلار به ازای هر نفر • پرواز تفلیس به باکو : ۵۲ دلار
در این سفرنامه سعی کردم بخشی از خاطرات خوب این سفر را با شما قسمت کنم و آنچه در طی این سفر دیده بودم و یاد گرفته بودم، با علاقه مندان تاریخ وسفر مرور کنم و امیدوارم مفید بوده باشد.
به امید روزهای بهتر
تاریخ سفر: مهرماه ۹۶
سید میثم شفیعی مطهر نویسنده مهمان
۱۳دیدگاه
لذت بردم از خوندن این سفرنامه. دقیقا همون سبکی بود که دوست داشتم. عمیق، تاریخی به علاوه اشاره به جاذبه های طبیعی. خوشحالم که نویسنده این سفرنامه علاوه بر جهانگردی، ایرانگرد هم هستند. عالی. ممنون از وقتی که برای نوشتن سفرنامه گذاشتید.
انگار همه گرجستان پره صومعه و آبگرمه 😂😂😂 چیز دیگه ای ندارن . یک هزارم لرستان هم زیبا نیست .
سلام،ضمن تشکر فراوان از شما از بابت نوشتن سفرنامه ولی بنظرم زیاد تاریخی بود و همیشه درگذشته سیر میکرد و دور این محور می چرخید که برای من علیرغم علاقه به تاریخ با احترام فراوان زیاد دلچسب نشد،بنظرم خوب میشد درمورد اتفاقات تلخ و شیرین حین سفر و همچنین پیش بینی و دور نگاه شما که حاصل بازدید میدانی از این کشور و حوزه قفقاز بود رو از آینده بیان میکردید و همچنین مسایل دیگه ای از جمله نقاط ضعف و قوت در همه جوانب از کشور و مردمانشان چه در دیدگاه و چه در عمل وموارد دیگر که میشود بیان کرد رو هرچند بصورت کوتاه و اشاره ای میفرمودید
بسیار عالی
خیلی سفرنامه ی خوبی بود . سفر یک روزه از باتومی به کوتایسی رو توصیه میکنید یا باید شب موند ؟
سفر نامه بسیار دلچسبی بود. ان شاء الله همیشه در سفر باشید و عشق و حال خوب خودتون رو گسترش بدید.
ممنون اقای دکتر عالی بود ما رو هم بردید به اونجا
اطلاعات تاریخی که ذکر می کنید ارزشمند هستن. ممنونم ازتون
سلام و خسته نباشید. ممنون اینقدر مفید و با جزییات می نویسید.
سفرنامه ی دلچسب و روانی بود. فضای ابری و باران زده عکس ها لذت خواندن و همراه شدن با نویسنده را دو چندان کرده بود.
ممنون.خیلی خوب بود.
عالی بود
سپاس